چگونه با افراد ارتباط برقرار کنیم؟
چگونه با افراد ارتباط برقرار کنیم؟
عمیقاً گوش دهید- سپس روشتان را تنظیم کنید.
به همه مشکلات ارتباطی که دارید فکر کنید،
احتمالاً متوجه خواهید شد که فهم شما درباره فرابرنامههای شخص مقابلتان به شما کمک خواهد کرد تا ارتباطات را به گونهای تنظیم کنید که آن مشکل برطرف شود.
به یک شکست و ناکامی در زندگیتان فکر کنید؛
کسی که شما عاشقش بودید ولی او عاشق شما نبود،
کسی که با او کار میکردید ولی او باعث آزار شما شد، یا کسی که شما سعی داشتید به او کمک کنید ولی او واکنشی نشان نداد.
همه اینها نشان میدهد آنچه که شما نیاز دارید انجام دهید،
شناسایی فرابرنامههای عملیاتی است، شناسایی آنچه که شما در حال انجام دادن هستید و شناسایی آنچه که شخص دیگری در حال انجام دادن است.
فرض کنید زمانی که در یک رابطه عاشقانه هستید، شما فقط یک بار به تایید و توجه شریک احساسیتان نیاز دارید اما همسر و یا نامزدتان به طور مداوم به آن نیاز دارد.
یا فرض کنید شما به کارفرما و یا ناظر خود پیشنهاداتی را ارائه میدهید که نشان دهد همه چیز یکسان است، اما ناظر شما فقط میخواهد در مورد شیوههای متفاوت آن مسئله بشنود.
یا اینکه تصور کنید شما سعی میکنید به کسی
هشدار دهید که از انجام کاری اجتناب کند اما او فقط علاقهمند به شنیدن درباره هدفی است که میخواهد آن را دنبال کند.
فهرست مطالب
فرابرنامه
ما در فرابرنامه مربوط به یک نفر، درباره این موضوع صحبت میکنیم-
هنگامی که شما به شیوه نادرستی صحبت میکنید، پیامی که پدید میآید نیز اشتباه خواهد بود. این درست مانند مشکل والدین در کنار آمدن با بچهها و مشکل مدیران اجرایی در کنار آمدن با کارمندان است.
در گذشته، بسیاری از ما دقت لازم را برای شناسایی و تنظیم راهبردهای اساسی دیگران نداشتهایم.
هنگامی که شما در رساندن پیامتان به دیگران شکست میخورید، نیازی نیست که محتوای پیام را تغییر دهید.
شما باید انعطافپذیری خود را پرورش دهید تا بتوانید
شکل و روش آن را تغییر دهید و از این طریق بتوانید با فرابرنامههای شخص دیگری که سعی میکنید با او ارتباط برقرار کنید، هماهنگ شوید.
هنگامی که شما از چندین فرابرنامه با هم استفاده میکنید، اغلب میتوانید به صورت مؤثری ارتباط برقرار کنید.
ارتباط با افراد به وسیله فرابرنامه
مدتی پیش من و شریکهایم قصد انجام یک همکاری تجاری با یک تاجر را داشتیم.
به همین دلیل جلسهای را برای بررسی چگونگی همکاری تشکیل دادیم.
من در حالی که سعی میکردم تا فضای مثبتی را ایجاد کنم، جلسه را شروع کردم.
در ابتدای جلسه عنوان کردم که من میخواهم نتیجهای را ایجاد کنم که هر دوی ما را راضی کند. او فوراً گفت:
“من به این مسئله علاقهای ندارم و فقط میخواهم پول و سرمایهام را در جایی صرف کنم تا به سود مناسبی دست یابم.”
او همچنین عنوان کرد: “نمی خواهم که وکیل شما دیگر به من زنگ بزند و مزاحم من شود”.
او قصد داشت جلسه را ترک کند.
بیشتر بخوانید: کسب و کارهایی که در مثلث برمودا ناپدید میشوند
تعهد یعنی ساختن زندگی بهتر
من گفتم: “ما میخواهیم این کار را انجام دهیم چون
همه ما متعهد شدهایم تا به مردم و خودمان کمک کنیم تا کیفیت بهتری از زندگی را تجربه کنیم و از طریق کار کردن با همدیگر میتوانیم این کار را انجام دهیم.
او گفت: “همه ما متعهد نشدهایم که به همدیگر کمک کنیم.
من به شما توهین نمیکنم. تنها چیزی که برای من مهم است این است که من اینجا را با رضایت خودم ترک کنم”.
وقتی جلسه با پیشرفت خیلی کمی ادامه یافت مشخص شد که او:
قصد دارد جلسه را ترک کند.
خود پیرو بود
ناهماهنگ بود
چهارچوب ارجاع درونی داشت
و اینکه او به چیزی اعتقاد نداشت مگر آنکه آن را ببیند، آن را بشنود،
و دائماً به وسیله آن تقویت شود.
برای ایجاد ارتباط کامل، فرابرنامههای او به برنامه کاری اضافه نشد، به ویژه اینکه من تقریباً با همه اینها مخالف هستم.
ما به مدت دو ساعت بدون هیچ پیشرفتی صحبت کردیم و من تقریباً آماده بودم تا تسلیم شوم.
راز تغییر روش
سپس فکری در ذهن من جرقه زد و تصمیم گرفتم روشم را تغییر دهم.
به او گفتم: ” شما ایدهای که در ذهن دارید را میدانید و من برای کمک کردن و همکاری با شما اینجا هستم”.
در این روش جدید، من اصل مطلب را گفتم و چهارچوب ارجاع درونی
او را در نظر گرفتم، چهارچوبی که نمیتوانستم آن را با کلمات دستکاری کنم و فقط آن را برون سازی کردم و تنها با استفاده از این روش میتوانستم او را کنترل کنم.
سپس ادامه دادم:
“من برای همکاری و کمک اینجا هستم و شما ۶۰ ثانیه وقت دارید
که تصمیمتان را بگیرید در غیر این صورت شما شکست میخورید، یک شکست بزرگ.
من نمیخواهم ببازم، اما شما در حال شکست خوردن هستید”.
این مسئله به او دیدگاه جدیدی داد.
من دوباه ادامه دادم:
“شما [خود] در حال باختن [ترک کردن] هستید چون شما باور ندارید که راه حلی وجود دارد که میتوان روی آن کار کرد”.
خب، او یک آدم ناهماهنگ بود، بنابراین او شروع کرد تا برعکس این موضوع فکر کند و باور کند که راه حلی وجود دارد.
به او گفتم: “شما خود را بهتر میشناسید و میدانید [چهارچوب ارجاع درونی] که آیا واقعاً میخواهید هزینهای را بپردازید یا خیر.
بنابراین میدانید که در نتیجه تصمیم امروزتان، باید هر روز هزینهای را پرداخت کنید.
چون من قرار است درباره اینکه شما چگونه اینجا رفتار میکنید و چه کاری انجام میدهید، دائماً به مردم [راهبرد متقاعد کننده او] توضیح دهم.
معجزه تغییر روش
شما یک دقیقه زمان دارید تا تصمیم بگیرید.
شما حالا میتوانید تصمیم بگیرید که میخواهید روی این موضوع کار کنید.
در غیر این صورت همه چیز را میبازید.
شرایط مرا بررسی کنید، ببینید آیا با من هماهنگ هستید”.
۲۰ ثانیه طول کشید تا او از جایش بلند شود و بگوید:
“خب، پسر، من همیشه میخواستم تا با شما کار کنم. من میدانم که ما میتوانیم مسائل را حل کنیم”.
او این کار را با حالت دفاعی انجام نداد.
او با شور و شوق بلند شد، انگار که ما دوستان واقعی بودیم.
“من فقط میخواستم ثابت کنم که ما میتوانیم با هم صحبت کنیم”.
چرا او بعد از دو ساعت اینقدر مثبت بود؟ چون من برای برانگیختن او از فرابرنامههای خاص خودش استفاده کردم، نه از مدل دنیای خودم. |
فراموش نکنید که شما برای ارتباط با دیگران باید افکار و برنامههای آنها را درک کنید و برای آن برنامهریزی کنید.
منبع: www.tonyrobbins.com